قبل اینکه استاد نمره ها رو بخونه، دست یکی خورد به کلید و  لامپ ها خاموش شد، گفتم استاد حالا که دارید نمره ها رو می خونید، بچه هایی که افتادن، توی همین تاریکی پاشن برن.

 از پانزده نفر، شش نفر پاس شدن. تمام هر چهار پسر کلاس و دو تا از دخترها.

آخر کلاس که املاهای همدیگرو صحیح می کردیم، دو تا غلط اضافی از بغل دستیم گرفتم، بنده خدا داشت بال بال میزد، بهش گفتم من از خانوم ممتحن سخت گیر ترم. خیلی زود قانع شد.

با این که شرایط روحیم مساعد نبود و امتحان رو خراب کردم، ولی شکر خدا پاس شدم.

امیدوارم تموم امتحانات زندگی رو پاس بشیم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها