امشب با پدرم صحبت کردم.

کاملا اتفاقی و یهویی.

و مثل همیشه کلی قوت قلب بود برام.

گفتم می ترسم که بعد خدمت بی کار بمونم،

گفت روزی رو خدا می ده نگران نباش.

گفتم اوضاع اقتصادی خرابه،

گفت برای همه خرابه.

گفتم نگرانم که در آینده چی پیش میاد؟

گفت مگه از گذشته ات ناراحتی؟آینده هم مثل گذشته.


قرار شد با امید و توکل و سرشار از انرژی، با قوت تمام ادامه بدهم.



مشخصات

آخرین جستجو ها